شب تاریست ،امید از نظرم رفت که رفت
همه آفاق نهان شد سحرم رفت که رفت
پشت شب های بلندم خبر از ماه نشد
دیدی آن سایه ی چشم و قمرم رفت که رفت ؟
هر شبی را که کشیدم به سرم شانه ی دل
گیسو انداخته بر زلف سرم رفت که رفت
خون دل خوردم و اندوه دلم باز نشد
آن که پرورده به خون جگرم رفت که رفت
آتشی کز سر عشقش به هوَس آلودم
شعله انداخت و از چشم تَرم رفت که رفت
شعرهای تنها...برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 167