با سکوتِ خود همیشه ساز ویرانی زدم
بر هیاهوی دو عالَم حرف پنهانی زدم
کاسه یِ اندوه را سر می کشم در فصل زرد
در درونم ریشه یِ غم را به آسانی زدم
در سفر گفتی نگاهت را نگه دار از خطر
هر نگاهم زخم خورد و راهِ نادانی زدم
در حریم دل غمی جز عشق بازی ها نبود
با حراج دل بدستت چوب ارزانی زدم
با سکوتم سست شد اشعار بی پایان من
هر ورق را با نبودت رنگ بارانی زدم
************************
نیره
شعرهای تنها...برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 152