غزل سوخته

ساخت وبلاگ

با همه غربت نور

یک سبد سرخی و اندوخته جانی دارم

من و اندیشه سبز

من و باران بهاری که دلم را تَر کرد

یک شبی پَرپَر شد

کاسه ی صبر زمان

دست تاریکی شب

زده بر آب روان

زنگ دیدار دلم از ضربان خالی است

حوض دلتنگی من لبریز است

ساعت تَنگ زمان را به دلم می پاشم

گِره با عقربه ها می بافم

پاره شد کاغذ احساس نسیم

از رگ قافیه تا نظم ردیف

مثل شعری که دلش خونین است

سرخی جوهر اندوه نوشت

غزلی سوخته در دفتر عشق

" نیره "

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : سوخته, نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 16:13